خداوندا مرگ مالک را نزد تو بزرگ می شمارم. چرا که مرگ او از مصائیب روزگار است . خداوند مالک را رحمت کند که حقیقتا به عهد خود وفا کرد. 1
مالک مجاهدی بود که علی علیه السلام خودش را در آیینه او می دید. آنجا که فرمود: مالک برای من چنان بود که من برای پیامبر بودم. 2
ای مردم مصر؛ من شما را بر خودم ترجیح دادم که مالک را برای شما فرستادم. 3
مالک نه سستی به خرج داده و نه دچار لغزش می گردد. تندروی و کندروی ندارد. 4
و اینها سوگنامه علی بن ابی طالب علیه السلام است در رثای مردی که بازوی او بود و اینگونه بی تابش نموده بود.
در این ایام، شاید ناخواسته همه ما با خواندن این سطور و توصیفات یک نفر بیشتر به یادمان نمی آید. و آن هم کسی نیست جز سردار شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله تعالی علیه
عزیزی که دوستان از فراقش می سوزند و می گریند، دشمنان هم خوشحال و اما مضطرب و دل نگرانند. و البته این وسط منافقینی هم هستند که یکی به نعل و یکی میخ می زنند که هر طرف باد وزید همان طرف را بگیرند. و از همین الان ناله دردناک عده ای شان بلند شده که مبادا از ترکش انتقام او آسیبی ببینند.
بگذریم.
حاج قاسم سلیمانی، یک تنه جور خیلی ها را می کشد. حتی بعد از شهادتش
خیلی وقت می شد که ندیده بودم مردم از ته دل و به خاطر محبت گریه کنند.
هر چه دیده بودم، گریه از فقر، و غصه از نداری، و اندوه بی پایان از مشکلات عدیده بود. و بیشتر عصبانیت از ندانم کاری و غفلت و بی تدبیری
اما اینک. فقط گریه از یک داغ بر دل مانده.
و یک چیز تسکین این همه ناله و بی قراری دلهاست؛ که تقاص خون شهید مظلوم را چه کسی، چگونه و چه وقت خواهد گرفت؟
از احساس نمی نویسم. تابلویی مقابل چشمانم در حال نقش بستن است که با معادلات دنیا نمی خواند، و تصویرگر آن زمینی نیست! نمی دانم دنیا را چه می شود؟! حال دلم که اصلا خوب نیست. او را فقط از قاب تلویزیون و تابلو عکسها و بیلبوردها می شناختم. اما دلم به اندازه یک دنیا تنگ اوست.
راستی سردار؛ پرواز خوبی داشتی؟
چه کرده ای سردار که توانستی ملتی را یکدل و همصدا کنی؟! کجا را نشانه رفته ای که اینگونه جوش و خروش به راه انداخته ای؟! به کجا چنین شتابان و خرامان رفتی که صدای شیون و اندوه مصیبت تو گوش فلک را کر نموده است؟!!
آی سردار؛ اینگونه پرده بر انداخته ای یعنی چه؟!
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه // مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب // این چنین با همه درساختهای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای // قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی // بازم از پای درانداختهای یعنی چه
سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان // و از میان تیغ به ما آختهای یعنی چه
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول // عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار // خانه از غیر نپرداختهای یعنی چه
علی صدیقی پاشاکی 15 مهر ماه 1398
منابع:
1. نامه 38 نهج البلاغه
2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد پانزدهم ، منتهی الامال صفحه 295
3. نامه 38 نهج البلاغه
4. نامه 13 نهج البلاغه
انقلاب اسلامی نه فقط یک پدیده ی اجتماعی صرف در ایران، بلکه یک واقعه ایدئولوژیک فرابشری است. که یقینا ریشه های آن در تئوریهای مرسوم ی و اجتماعی روز، یافت نمی شود. که به شهادت بسیاری از متفکرین و متخصصین علوم ی و اجتماعی، وقوع چنین انقلابی را بر اساس داشته های نظام طاغوتی و حامیان قدرتمند خارجی اش، حتی محتمل هم نمی دانستند. چه رسد به پیروزی و دوام آن.
شاید برای ما که در درون کشور ایران زندگی می کنیم خیلی از مسائل مربوطه، ملموس نباشد. و چون ماهی ای که درون دریاست و به دنبال سرزمینی به نام دریا می گردد و درک و تصوری از دریا ندارد، دورنمایی از انقلاب نداشته باشیم؛ اما حقیقت آن است که نمای بیرونی آن متفاوت از آن چیزیست که ما می بینیم.
انقلاب اسلامی دوستان و دشمنان خاص خود را دارد. که هر کدام از منظری بر له یا علیه او می اندیشند و آن را تحلیل می کنند.
دوستان که جای خود دارد و در بسیاری مواقع از نظرات، توقعات، انتظارات و تحلیل های آنان از انقلاب گفته شده است. اما از نظر دشمنان، انقلاب اسلامی هیچ دستآورد مثبتی نداشته است. اینان تلاش می کنند که همواره در قیاس با پیش از انقلاب و یا در قیاس با دیگر کشورها ایران را عقب مانده، جهان سومی، ضعیف و خوار جلوه داده و تمام پیشرفتهای حاصله را نتیجه جبر گذر زمان بدانند.
دشمنان انقلاب همواره تلاش می کنند، فضای ی و اجتماعی ایران را متشنج، در خفقان و مخالف آزادی های ی و اجتماعی معرفی کنند. اقتصاد را وازده و ورشکسته، اخلاق را در اغماء و فرهنگ را منفعل و در یک کلام نظام را ناکارآمد نشان دهند. البته هر جا هم که با نظراتشان مخالف بود سعی می کنند با اقداماتی تخریبی چنین تصوری را مستند و واقعی جلوه نمایند.
اینکه تا چه حد منطقی، معقول و منصف می اندیشند و رفتار می کنند، خود عریضه ایست بس مفصل که باید در پیشگاه عدل و انصاف و دادگاه وجدان به قضاوت نشست. اما چند نکته قابل توجه است.
اول اینکه، قیاس انقلاب اسلامی با رژیم پهلوی خود جفایی بزرگ و توهینی آشکار به پیشگاه عقل و شعور بشریت است.
عده ای تلاش می کنند که برای دوره پهلوی، فضای باز ی و اجتماعی ترسیم کنند. که در پاسخ به این افراد با گفت: پهلوی فاسدتر و دیکتاتورتر از آن است که بتوان چنین انتظاری داشت. گویا ایشان دستگاه ساواک و سبک و روش آموزش دیده شده در اسرائیل و آمریکا برای شکنجه انقلابیون و یون را فراموش کرده و یا هرگز ندیده اند. هرچند که پر واضح است مقصود ایشان از فضای باز، منحصر در بی بندوباری اخلاقی و لاقیدی و بی غیرتی برخی مردان و ن ولنگار دوره پهلوی می باشد. و الا جز این هیچ آزادی دیگری در حافظه تاریخ ثبت نشده است. و به فرموده رهبر بزرگوار انقلاب: چهره پهلوی قابل تطهیر نیست. (بیانات رهبر انقلاب در جمع دانشجویان 7 خرداد 1397)
دوم، اما در قیاس با دیگر کشورها باید گفت که این قیاس هم جفای به انقلاب است. چرا که سایر کشور های مورد قیاس ایشان، هرگز در موقعیت جمهوری اسلامی قرار نگرفته اند. چه از نظر جنگ تحمیلی وحشیانه و همه جانبه با کمک پیشرفته ترین ابزار های نظامی از ده ها کشور و ابرقدرت مترقی در امور نظامی، و چه از نظر تحریم های شدید و به قول خودشان فلج کننده اقتصادی، ی بین المللی حتی در زمینه دارو و مایحتاج ضروری، و از همه بالاتر تحریم های علمی و پژوهشی. به طوری که مقالات علمی اساتید ایرانی موافق انقلاب در مجلات آنان چاپ هم نمی شود.
سوم، جمهوری اسلامی ایدئولوژی خاص خود را دارد. از آنجایی که انقلاب اسلامی برخاسته از تفکر دینی و مذهبی ای است که می توان آن را اسلام شیعی خلاصه کرد، قطعا با شاخص های نظام استکبار جهانی مغایرت و تقابل دارد.
لذا جدال دو ایدئولوژی که هر یک به نوعی داعیه دار حقانیت و غلبه فکری بر دیگریست، غیر قابل اجتناب است. آنچه ما در برخی از کشورها از جمله ژاپن و آلمان و . که همواره مقاس با جمهوری اسلامی قرار می گیرند، می بینیم، خود یک واداگی ایدئولوژیک – ی – اجتماعی است. و اگر بگوئیم اکنون و در قرن بیست و یکم میلادی همچنان بسیاری از کشورهای مدعی رشد و پیشرفت، تحت استعمار فکری - فرهنگی و حتی ی هستند و تحت سایه شوم کاپیتولاسیون زندگی می کنند، بیراه نگفته ایم، بلکه واقعیت محض تلخی است. جریمه کشورها و شرکتهای مختلف غیر آمریکایی به بهانه تحریم ایران از سوی آمریکا، شاهد آشکار و خوبی بر این ادعاست.
چهارم، بخش عمده عقب ماندگی کشور عزیزمان از اهداف و شعارهای انقلاب، نه بخاطر ماهیت نظام، بلکه حاصل مدیریت غلط و اتفاقا لیبرالی برخی مدیران و ت مدارانیست که با اهداف انقلاب بیگانه بوده و در صدد ایجاد وابستگی مجدد کشور به غرب بوده اند. و نتیجه رویکرد لیبرالیستی به اقتصاد و تلاش و پیشرفت که منحصر در تکاثر و انباشت ثروت در دست سرمایه داران مدافع وابستگی صنعتی و فکری به غرب هستند، چیزی جز عقب ماندگی و ذلت ملت، و بالابردن هزینه های ایستادگی و مردانگی نیست.
با این همه دشمنی آشکار و پنهان اما، انقلاب در مسیر خود متوقف نشده و نخواهد شد. چنانکه رهبر حکیم انقلاب فرمودند: کشور در حال پیشرفت است و هیچ بن بست و مشکل برطرف نشدنی در حرکت رو به جلو ملت ایران وجود ندارد. (بیانات در دیدار نخبگان و پژوهشگران 8 مرداد 1391)
با این دورنما و هدف گذاری و انگیزه، می توان آینده را پربار و دلگرم کننده متصور بود. که ان شاءالله با توکل بر خداوند، می توان به آن دست یافت. و در این میان مردمانی استوار و غیور می توانند این میراث با ارزش را به آن قله برسانند. و باعث سربلندی اسلام و میهن در جهان باشند. که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: اگر علم بر ستاره ثریا آویخته باشد، مردانی از فارس به آن دست خواهند یافت.
به امید آن روز.
. که جا ماند!!!.
کتاب پایی که جا ماند را خوانده اید؟
خاطرات بسیجی نوجوانی که در دفاع مقدس شرکت کرده بود و بعد از مجروحیت اسیر می گردد و مصیبت هایی که متحمل می شود. پایش قطع گردد و جا می ماند.
روحی که مجروح از توهین و تحقیر می گردد و.
اگر نخوانده اید حتما بخوانید.
این روزها حال و هوای میهن خوب نیست، از ت مردان و از بازی های بزرگانش.
کودکان که بازی نمی کنند، مشق زندگی دارند. و وقتی بزرگ می شوند تازه یاد بازی کردن می افتند. بازی با احساسات دیگران، بازی با زندگی دیگران، بازی با آبروی دیگران و بازی با. بماند.
عده ای با ت بازی می کنند و عده ای ی بازی می کنند. عده ای راه را عوضی می روند و عده ای هم عوضی راه می روند.
این هم بماند.
دلم به حال ت این مرز و بوم می سوزد.
پیش تر به دوستان گفته بودم اگر خاک این سرزمین زبان بگشاید، چه خیانت ها که بازگو نمی کند!
راستی که هیچ دوره ای از تاریخ این وطن را به یاد ندارم که خائن یا خائنانی نباشند که زخم بر پیکر آن وارد نساخته باشند.
یا خود به فکر چپاول و خیانت بوده اند و یا مسیر را برای چپاول بیگانه گشوده اند!
از پیش از ورود آریائیان تا کنون هر کس به شیوه ای و سبک و روشی.
و چه دل پر دردی دارد خاک این وطن، که هر کس بیشتر نام او برد، بیشتر زخم می زند.
و چه بسا وطن پرستانی که در دامن دشمن لمیده اند و بعد از نشخوار دستمزد خیانت و آرغ نفرت انگیز بعد از آن، سودای سرودن از وطن دارند و خود را میراث دار تاریخ ایران زمین می دانند. و البته که هر روز آرزوی نابودی آن می کنند! چون به کامشان نیست.
یاد فتنه 88 افتادم. و چقدر نکبت انگیز بود رفتار وطن پرستانی که تا حد مرگ ذوق کردند از سوختن خاکش و کشته شدن جوانانش. و چه لبخند ننگینی که بر لبانشان ننشست از سرخوردگی وطن.
این هم بماند.
هر گز فراموش نمی کنم؛ همیشه خائنین بیشترین شعار را می دهند. و بیشترین ادعا را دارند.
شما کجا ایستاده اید.
راستی چیزی برای جا گذاشتن دارید.
حتما این چند روزه تصاویری از این دست را دیده اید. زیر عکس نوشته بودند:
"وقتی که مادر یمنی بخاطر خشک شدن شیرش، انگشت در دهان کودک گرسنه اش می گذارد "
خواستم بنویسم بدون شرح. اما دیدم بدون شرح که نمی توان شرح غم داد.
هر چند این تصویر خود روضه مجسم است. و کلی حرف در درون دارد.
چند روز پیش با فردی که ادعای انسانیت داشت سر صحبتی باز شد، که از بلایی که بر سر ملت یمن آمده بود خوشحال بود. چون جمهوری اسلامی به آنها کمک می کند. و چون در ایران فقیر داریم. پس مردم یمن حقشان است. نمی دانم چه ربطی داشت، اما برای من هم عجیب بود که اگر در ایران فقیر داریم، پس حق مردم یمن هم جنگ و خون و گرسنگیست!!!
نمی دانم چه به حال انسانیت برخی ها آمده که اینگونه متعفن شده اند. حال اینها خود را منتظر ظهور هم می دانند؛ بماند.
این روزها اربعین واژه آشنایی ست. از کوچک و بزرگ که بپرسی آن را می شناسد. نه انگار که تا چند سال پیش، کمتر کسی می دانست که پیاده روی اربعین یعنی چه؟
خیلی عقب نرویم. تا بیست سال قبل اگر به کسی می گفتی دو ملت ایران و عراق روزی در راهی واحد و مشترک قدم می گذارند و برای هم ار جان مایه می گذارند، نگاهی از ترحم و دلسوزی برویت می انداختند و به خاطر بلاهتت برایت تأسف می خوردند. که چه ساده لوح و پرت هستی! انسان که با دشمن خودش متحد نمی شود!! هر چند که امروزه نیز کسانی هستند که از روی عمد یا غیر عمد هنوز باور ندارند و البته کسانی هم هستند که منافقانه تلاش می کنند این واقعیت را یا انکار و یا تمسخر کنند که تا دیروز به خون هم تشنه بودید و امروز فدایی هم شده اید. خصوصا که در سالهای اخیر، بعد از پیدایش و زایش نطفه منحوس داعش و بروز جنبش مدافعان حرم که این تعجب، بیشتر هم شد.
همان رزمندگان قدیم و آموزش دیدگان جدید مکتب جبهه و دفاع مقدس در عراق و سوریه در کنار عراقی ها و سوری ها جنگیدند و در یک خاک و برای یک هدف به خون غلطیدند و شهید شدند.
بگذریم.
امروز اما، با تمام شیطنت های رسانه ای و جنجال های امنیتی، مردم فارغ از هر چیز دیگر فقط به یک چیز فکر می کنند. "حب الحسین یجمعنا" این کلید واژه وحدت امروزین ماست.
وقتی کشیش مسیحی و راهب بودایی و هندو به زیارت اربعینی حسین علیه السلام می آیند، حضور امت شیعه که تعجبی ندارد.
جاذبه حسینی هر قلب آماده و سالم و بی نفاقی را جلب می کند. و همه را در رودخانه اربعین می ریزد و در فرات عشق حسین علیه السلام، غسل زیارت می دهد. و این وحدت وجود حسینی ست که دلها را به یک مسیر می برد. و صراط مستقیمی ست که قرآن آن را یگانه راه هدایت می داند. و از راههای دیگر برحذر می دارد.
وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ 1
اربعین اتصال به دریای لطف و توبه الهی ست. اربعین همان بغض رازآلود نهفته در دل تاریخ است که اینگونه می شکند و می شکفد، و فریادش را بر جان خفته بشریت می زند. شاید انسانیت بشر امروز را بیدار کند. بشر امروزینی که در جهل مدرن و تکنولوژیک خود فرو رفته و اخلاق و انسانیت را به اسارتگاه خود آورده است.
اینک، این حسین است که از دل تاریخ فریاد می زند و انسان را به آزادگی و وارستگی فرا می خواند. بی رنگ و نژاد و جنس و ملیت.
اگر شوت و نژادپرستی و جهل بگذارد.
1. آیه 153 سوره انعام
دیدم خیلی ها در حال آماده شدن برای زیارت اربعین حسینی هستند، خواستم یادی کنم از این تصاویر ناب عاشقی که در هیچ کجای دنیا و هیچ مناسبت دیگری یافت نمی شود.
این عاشقانه ها مخصوص حسین علیه السلام است و بس
او فقط عاشق است
در کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام حکایتی طولانی نقل شده که بریده اسلمی و دوستش (حاطب بن ابیبلتعه) تصمیم به اذیت امیرالمومنین ع میگیرند، جنسی را به ایشان گران میفروشند و بعد واقعه را طور دیگری نزد پیامبر نقل میکنند که گویی امیرالمومنین ع مقصر بوده است. پیامبر اکرم ناراحت میشوند و این اقدامشان را مصداق اذیت کردن خدا و رسول که موجب ملعون شدن شخص میشود (احزاب/۵۷-۵۸) معرفی میکنند و سخنانی در فضیلت امیرالمومنین ع و اثرات محبت واقعی به ایشان بیان میکنند تا بدینجا میرسند که:
در روز قیامت گروهی را میآورند که کفه بدی در ترازوهایشان پر شده است. به آنها گفته میشود این از بدیهایتان؛ حالا حسناتتان کجاست؟
میگویند خدایا ما حسنه قابل ملاحظهای نداریم.
ندا از جانب خدای عز و جل میرسد که اگر شما برای خود حسنهای خبر ندارید، من حسنهتان را به شما نشان میدهم و کفه شما را برایتان با آن پر میکنم. سپس نسیم نامه کوچکی با خود میآورد و در کفه حسنات گذاشته میشود، آنگاه کفه بمراتب (بیش از فاصله آسمان و زمین) سنگینتر میشود …
اهل م میگویند: پروردگارا! ما گناهان اینها را دیدیم، حسناتشان چه بود؟
خداوند عز و جل میفرماید: ای بندگانم! [آنها چنین افرادی بودند که با اینکه در مشقت بودند اما] یکی از آنها برای ادای باقیمانده بدهیاش نزد برادر [دینیاش] میرفت و میگفت: «این را بگیر که من تو را دوستت دارم به خاطر محبتی که به علی بن ابیطالب داری. آن دیگری میگفت: حال که تو این گونه علی بنابیطالب را دوست داری، من هم بقیه بدهیام را به تو میبخشم و هر مقدار دیگری هم که از مال من میخواهی، برای تو.
پس خداوند متعال عمل آنها را سپاس گفت و اشتباهاتشان را بخشید، و آن را در بطن نامهها و ترازوهای عملشان قرار داد و به خاطر این کار بر آنان و والدین و فرزندانشان که بر همین شیوه عمل میکردند] بهشت را واجب کرد.
ای بُرَیده! کسانی که به خاطر دشمنی با علی ع وارد آتش میشوند بیش از سنگریزههایی است که هنگام رمی جمرات به سوی جمرات پرتاب میشود، مبادا تو از آنها باشی!
1. سوره مبارکه اعراف. آیه 8
2. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری، ص۱۳۶-۱۳۹
کودکی بودم پر از غوغای خود / کودکانه گرم بازی های خود
مثل دیگر کودکان در کند و کاو / دلنشین و دلفریب و کنجکاو
گر درون یا که برون از خانه ها / دیدمی شیئی که بود نا آشنا
میزدم فریاد مادر چیست این / هست آیا نیست آیا کیست این؟؟
مادر من نیز با لبخند خود / پاسخی میداد با لبخند خود
قاب عکسی دیدم اندر خانه ای / عکس مرد عاشق و فرزانه ای
با نگاه عکس قلبم تاب خورد / از نگاه مهربانش آب خورد
عکس مردی که تو گویی شیر بود / روی زانوهاش یک شمشیر بود
مدتی خیره نظر انداختم / گوئیا این مرد را نشناختم
باز از مادر همی کردم سئوال / کیست او با این همه فر و جلال؟
مادرم افکند تا بر او نظر / اشکهایش ریخت از مژگان تر
گفت این سرتا به پا نور جلیست / کودکم این عکس مولایم علیست
این ابرمرد تمام عالم است / افتخار دودمان عالم است
من به عشق او تو را پرورده ام / من به مهر او بزرگت کرده ام
گر که درماندی تو با صوت جلی / یا علی گو یا علی گو یا علی
پی نوشت:
1. شخصا تصاویر منسوب به اهل بیت علیهم السلام را قبول ندارم. فقط به خاطر فضای زیبای شعر شیفته اش شدم
2. فرزندان مان را به عشق اهل بیت بزرگ کنیم.
3. طبق روایت بزرگترین تربیت والدین نسبت به فرندان، ایجاد محبت پیامبر و اهل بیت علیهم السلام در آنان است.
حضرت خاتم الانبیاء فرمود: «فرزندانتان را با سه چیز مأنوس کنید: 1- دوستی پیامبرتان. 2- عشق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله. 3- قرائت قرآن» (کنز العمال، ج 16، ص 456(
بلوغ یک تحول مطلوب در هر مقوله ای است که به طور طبیعی انسان به آن علاقه دارد. و همه ما به نوعی در این شرایط قرار گرفته ایم. و می دانیم که رسیدن به آن چه در بعد فردی یا اجتماعی مستم دگرگونی هایی است.
گاه سخت و پر تنش و گاهی به آرامی. که هر انسان خردمندی می تواند آن را درک کرده و خود را در بهترین شرایط قرار دهد.
انقلاب اسلامی ایران در عصری تحقق پیدا کرد که کمتر کسی احتمال وقوع آن را می داد. لذا شرایط رشد و بلوغ ان نیز بالطبع غیر قابل پیش بینی بود.
نظام نوپایی که هنوز حکومت داری را تجربه نکرده بود، با چالش های بسیاری مواجه شد که هر کدام می توانست فروپاشی یک نظام ی جا افتاده را در پی داشته باشد.
کودتاهای نظامی پی درپی، جنگ تحمیلی گسترده و فرسایشی، تحریم های بین المللی و به تعبیر اعمال کنندگانش فلج کننده اقتصادی - علمی و.، انقلاب های برنامه ریزی شده و نشده و بعضا غیر قابل مهار رنگین و.، فضا سازی های رسانه ای و تبلیغات سهمگین عنادورزانه و.، پروژه های ترور - نفوذ - تخریب و. همگی به مثابه اجماع جهانی جهت فروپاشی نظام اسلامی بنیاد نهاده شده در ایران بود که یک به یک پشت سر گذاشته شد.
چهل و یک سال گذشت. با تمام فرود ها و فراز ها، غم ها و شادی ها، گرفتاری ها و گشایش ها، ریزش ها و رویش ها، یاس ها و امیدها
و اینک؛ ماه هستیم و آخرین حربه دشمن، یعنی ایجاد یاس گسترده در مردم.
نمی دانم نظام استکبار چیز دیگری در چنته دارد یا خیر! ولی می دانم که ما می مانیم و قضاوت تاریخ و انصاف دوران، و شهادت آن بر رادمردی یاران خمینی راست قامت.
اینکه برخی چه بی محابا نقد می کنند، آنهم نقدی که بوی اصلاح نمی دهد، بلکه بیشتر حکم تخریب دارد. و این نظام اسلامی است که مظلومانه به تماشا ایستاده است و نظاره فرزندان خود است که چگونه بی آنکه حتی نگاهی به گذشته خود بیاندازند و نیم نگاهی هم به آینده داشته باشند که چه بودیم، چه هستیم و چه خواهیم شد، آن را مورد تاخت قرار داده اند.
نقد عقلایی مطلوب هر نظامی می باشد. اما به شرط انصاف و البته همانطور که از عنوان پیداست عقلانی بودن.
قرآن کریم توصیه به یادآوری ایام الله و بزرگداشت آن می کند. و بزرگداشت انقلاب و دهه فجر فقط به آئین ها و مراسمات ملی و مذهبی نیست. بلکه تبیین و فهم اهداف و مسیر انقلاب مهم است.
انقلابی که امروزه به بزرگترین چالش نظام استکبار با تمام دستگاه های رسانه ای و بوق های تبلیغاتی تبدیل شده است. و دهه مبارک فجر بهترین زمان مغتنم بای تفکر در این باره است.
تعقل و تدبیر، پایبندی به اصول و ارزشها و نگاه همه جانبه به اصلاح امور و کاستی ها، شرایط اولیه موفقیت انقلاب است. اما شرط اصلی آن حضور مردم با همان دغدغه های اصیل انقلابیست، که میتواند ضامن بقا و تعالی انقلاب باشد. و بقا جز با امید قابل تحقق نیست. این انقلاب بدون مردم و اراده مردمی قابل رشد نیست. و همانطور که رهبر عزیز در بیانیه گام دوم به دقت اشاره نموده اند توجه به مردم و امیدوار نمودن آنها بسیار مهم است.
اینک هر یک از ما وظیفه ای داریم. که شاید کمترین آن همین امیدوار نمودن دیگران است. با هر زبان و بیان و عمل مشروعی که می توانیم. گوی و میدان از آن ماست.
دوست دارم او را مادر بنامم.!
حتما تعجب می کنید از این که بشنوید از مردی سخن می گویم. ولی دوست دارم او را مادر بنامم.
ظریفی می گفت: "امام" از ریشه "ام" گرفته شده است. خودش ریشه است.
امام، پایه و اساس عقیده ماست. با او خدا را شناختیم، با او به خدا نزدیک شدیم و با او در زندگی همراه شدیم تا ابدیت.
چگونه ریشه ام نیست! وقتی خاکم و سرشتم از اوست.1 پدر و مادرم هم
او امام من است، عشق من است، پناه من است2، همه وجود من است. اگر مادر نیست، پس چیست؟!
جایی رهایم نکرده است. در دلتنگی هایم سر بر شانه محبتش نهاده ام و گریسته ام. غمم را خورده است و غمش را.
در کوچه های مدینه، در مسجد کوفه، در کربلا، در غربت طوس و در غیبت روح فرسا با من بوده است.
خنده و گریه ام با او بوده و تمام عمر، با محبتش زیسته ام.
پدر خاک است او. و همراه و همدم و رفیق جاده زندگی تا آخر، و ساق هام به ریشه ام تناور شده.
دوست دارم مادر بنامم او را
اینک علی؛ اولین واژهای است که محبت را برایم داعی نموده، عشق را برایم تعریف کرده و روشنایی دیدگانم شده است.
علی امام من است و منم غلام علی.
پدرم – مادرم – همه کسم روزت مبارک
علی صدیقی پاشاکی - 17/12/1398 - 13 رجب 1441
عموماً ما انسانها کم و بیش در یک زمینه ای تخصص داریم. در مهارتهای فنی و حرفه ای و یا علوم نظری و تجربی و.
و کمتر کسی را می یابیم که در چند مهارت یا علم تخصص کامل داشته باشد. و بتواند به طور دقیق از پس حل مسائل مختلف در علوم گوناگون بر بیاید. اگر هم باشد بسیار نادر است.
اما وقتی پای سخن به وادی شخصیتی چون علی بن ابی طالب علیه السلام می رسد، تخصص تک بعدی رنگ بازد. علوم در سینه او چنان سرشار است که بدون شک در هر زمینه ای به کمال خود رسیده است. شخصی در حضور معاویه از امام علی علیه السلام چنین سخن می گفت: علم از همه جوانب او می جوشد و حکمت از ناحیه او به سخن می آید. 1
آری؛ آنگاه که فرمود: از من بپرسید پیش از آنکه دیگر مرا نیابید، منظورش دقیق این بود که فضای لایتناهی علم به روی شما گشوده شده است. و او فقط سینه ای می طلبید که علم را درون آن قرار دهد، و سیرابش گرداند.
اما هر چه گذشت، روزگار بیشتر حسرت خورد که او را چه زود از دست داده است.
بی دلیل نیست که "جانین" شاعر آلمانی گفته است: "علی علیه السلام را جز آن که دوست بداریم و شیفته او باشیم چاره ای نداریم؛ زیرا جوان شریف و بزرگواری بود. وجدان پاکی داشت که از مهربانی و نیکی لبریز بود، و قلبش مملو از یاری و فداکاری بود، و از شیر شرزه شجاع تر بود، ولی شجاعتی ممزوج با رقت، لطف، دلسوزی مهر و عاطفه." 2
واژگان در وصف او عاجز و عقول از فهم او حیرانند. فهم کلام او نیز از عهده هر کسی بر نمی آید. لذا ناگزیر باید در دریای علم او غوطه ور شد، بلکه مرواریدی صید نمود. و البته که چنین نیز خواهد بود.
"امام علی علیه السلام برترین مردى است که مادر روزگار تا پایان عمر خود، چون او نزاید. و اوست که هرگاه هدایت طلبان به جستجوى اخبار و گفتارش برآیند، از هر خبرى براى آنان، شعاعی مى درخشد. آرى او مجسمه اى از کمال است که در قالب بشریت ریخته شده است." 3
برای شخصی چون علی بن ابی طالب علیه السلام زمان و مکانی نیست جز آنکه در آن به وظیفه عمل نماید.
او بر کشتگان جمل که دشمنانش بودند نیز غم خواری و گریه کرد و حتی بر جنازه دشمنانش نماز خواند. چرا که می دانست آنان مقتول جهلشان بودند. و همین درد جهل بود که سبب شهادت او به دست خوارج گردید. از این روست که فرموده بود: "بسا دانشمندى که نادانیش او را به کشتن دهد." 4
این علی علیه السلام همان است که معاویه نیز از شنیدن خبر شهادت او به گریه افتاد. 5
منزلت علی علیه السلام را نباید در هیچ ساحتی خلاصه نمود. چه در علم و چه در سایر فضایل.
علی علیه السلام همان است که خود می گوید، و از زبان پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم شنیده می شود، و خداوند در قرآن توصیف او می کند. چنان که ابن عباس می گوید: "در هر آیه ای که یا ایها الذین آمنوا آمده، علی علیه السلام فرد شریف و امیر مصادیق آن آیه است." 6
علی را آنگونه هست بشناسیم.
پانوشت:
1. مروج الذهب.ج 2. ص 421
2. امام علی علیه السلام خورشید بی غروب ، ص 324 .
3. عباس محمد عقاد شخصیت مشهور علمى و اجتماعى مصر
4. حکمت 107 نهج البلاغه
5. فرائدالسمطین، ج ۱، ص ۳۷۲
6. مناقب ابن مردویه
درباره این سایت